دوگویی

همچنین شناخته شده با: دیالکتیک
برابر انگلیک (انگلیسی): dialectic

مانه

پس از کانت، بسیاری از فرزانگان این دیدگاه را که رویدادگی [=واقعیت] در پایان نامادی است پذیرفتند. این دیدگاه، که به مانه‌گرایی [=ایده‌آلیسم] شناخته شده، یک ویژگی فرزانگی ژرمنی در سده‌ی نوزدهم شد و از سوی هگل سخت پذیرفته شده بود.

برای هگل، از آنجا که رویدادگی یک هستنده‌‌ی یکه [=منفرد] است، برآخته‌ی [=اُبژه‌ی] پرس‌و‌جوی فرزانگیک [=فلسفی] (جهان) و درون‌آخته‌ای [=سوژه‌ای] که می‌اندیشد (خودآگاهی) یک چیز اند. این هستنده چیزی است که هگل، جان [=گایست] (”روان“) می‌نامد. او چرایی می‌دهد [=استدلال می‌کند] که این جان ایستا نیست، وانکه همواره فَر می‌گردد [=تکامل می‌یابد] - به دیسه‌های [=شکل‌های] همواره پیچیده‌تر خودش از پوشش در می‌آید. یک نمونه‌‌ی این فراروند دریافت خودمان از رویدادگی است - از آنجا که ما جان هستیم، پیشرفتها در دریافتمان، فزون‌شدن بینش جان درون خودش است.

از نگر هگل، این فراروندِ فرگشتِ جان، دوگویانه [=دیالکتیکی] است - به دیگر سخن، چیزی که در آن، پادگویی‌ها [=تناقض‌ها] پدیدار می‌شوند و با یکدیگر هماوردی [=رقابت] می‌کنند و گشایش‌ها [=راه‌حل‌ها] می‌یابند و در این چرخه پادگویی‌های بیشتری می‌سازند. هر چیز (مانند هرج‌و‌مرج) پادگوی (مانند تک‌سالاری [=استبداد]) خودش را در بر دارد، که برای دیسیدن [=شکل‌دادن] یک گشایش (مانند قانون) در یک فراروند که پیشروی تاریخی را می‌راند، در می‌آمیزند.

هگل این نمود‌های دوگویی را، نهاده [=تز]، پادنهاده [=آنتی‌تز]، و همنهاده [=سنتز] نامید - همنهاده یک پدیده‌‌ی نو و پُرمایه‌ترِ همساخته از نمود‌های دیگر است. هرچند، این همنهاده، پادگوی یا پادنهاده‌‌ی خودش را در بر دارد، پس آن یک نهاده‌ی نو می‌شود، که خودش را در یک همنهاده‌ی نویِ پیچیده‌تر باز می‌گشاید.

برای هگل، همه‌ی تاریخ چنین فراروند دوگویانه‌ای است - چیزی که از سوی جان رانده‌ شده به خودش باز می‌گردد، خودش را درون زمان ”تهی“ می‌دارد.